سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رسول خدا فرمود : «هان ! شما را از دشمن ترینِ آفریدگانْ نزد خداوند متعال، باخبر سازم ؟». گفتند : «آری، ای رسول خدا !» .فرمود: «کسانی که با زنان همسایگانِ خویش، زنا می کنند». [جامع الأحادیث]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

حضرت زینب سلام ا... علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات نموده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.
 
خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، از میان شاعران آئینی کشورمان و خیل انبوه عاشقان آن حضرت اشعاری از وحید قاسمی، علی اکبر لطیفیان، محمدجواد زمانی، حسین ایمانی، محسن عرب خالقی، جواد حیدری، روح الله مردان خانی را جمع آوری کرده است که در ذیل می آید:
 


خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم
 در به در مجالس سالار زینبم
 
 این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست
 یک گوشه از شلوغی بازار زینبم
 
 هرکس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد!
 با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم
 
 آتش بکش، به دار بزن ، جا نمی زنم
 جانم فداش، میثم تمار زینبم
 
 از زخمهای گوشه ی ابروی من نپرس
 مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم
 
 شکر خدای عزوجل مکتبی شدم
 من از دعای خیر علی، زینبی شدم
 
 غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است
 انگشت بر دهان شده ، حیران زینب است
 
 ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام
 شاگرد درس صبر دبستان زینب است
 
 هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است!
 این شعله های خیمه، گلستان زینب است
 
 اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان
 وقتی حجاب سنگر ایمان زینب است
 
او پس گرفت هستی خود را زگرگها
 پیراهنی که مونس کنعان زینب است
 
امروز اگر حسینی و پابند مذهبم
مدیون گریه های فراوان زینبم
 
باور نمی کنم سر بازار بردنت  !
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت
 
از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
 
پای سفر نداشتی ای داغدار درد !
با یک سر بریده، به اصرار بردنت
 
پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها
با خاطراتی از در و دیوار بردنت
 
فهمیده بود شمر غرورت شکسته است
از سمت قتلگاه علمدار بردنت
 
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...
در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت
 
در پیش گریه های تو این گریه ها کم است
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
 
      *** وحید قاسمی ***
 
ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم
مدیون لطف و فضل ِ فراوان زینبیم
 
بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست
عمریست مور مُلک سلیمان زینبیم
 
ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد
شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم
 
پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد
ما قوم دربه در شده، سلمان زینبیم
 
ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند
فرموده کردگار:«که از آن زینبیم »
 
ما مثل زلف نیزه نشینان قافله
از کربلا به کوفه پریشان زینیبم
 
جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما
کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم
 
در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد
حیران و مات ِ عصمت و ایمان زینبیم
 
با خیمه های سوخته معجر درست کرد
ممنون ابتکار درخشان زینبیم
 
   *** وحید قاسمی ***
 
تو نوری و خورشید هم خاکستر توست
پرواز صد جبریل در بال و پر توست
 
این آیه های مریم در حال تنزیل
یا آبشار رشته های معجر توست
 
تا ردّ پای سجده هایت را گرفتم
دیدم تو نوریّ و خدا در باور توست
 
فریادهای زخمی دیروز گودال
امروز روی شانه های حنجر توست
 
می خواستی زیبا ببینی کربلا را
یعنی حسین بن علی هم بی سر توست
 
با محمل عریان تو را سنخیّتی نیست
تو زینبی ، پرده نشینی بهتر توست
 
مردم نمی بینند حتی سایه ات را
هجده سر نیزه نشین دور و بر توست
 
مجموعه ی دردی ، گلستانِ کبودی
رنگین کمانی ، مدّعایم پیکر نوست
 
فردا که پا در عرصه ی حق می گذاری
معلوم می گردد قیامت محشر توست
 
 *** علی اکبر لطیفیان ***
 
ای آنکه شکستی کمر فاصله ها را
بگذاشته ای پشت سرت مرحله ها را
 
از برکت چشمان مسلمان تو داریم
سوگند به سجاده ی تو نافله ها را
 
ای آنکه کشیده است بیابان به بیابان
ردّ قدمت زحمت این آبله ها   را
 
بگذار به جای تو در این قافله باشم
شاید بتوانم بکشم سلسله ها را
 
یک لرزه بیانداز بر این معجر سبزت
تا اینکه ببینم گذر   زلزله ها   را
 
غیر از تو کسی همّت اینگونه ندارد
پایان برساند همه ی غائله ها را
 
آنروز که پابوس حریم تو بیائیم
احرام ببندیم تن قافله ها را
 
*** علی اکبر لطیفیان ***
 
 
 
در واژه های شعر تو دیدم وقار را
حُجب و حیای ِ فاطمی این تبار را
 
با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه ای
مولا سپرده دست شما ذوالفقار را
 
در اوج بیکران خودت مست می کِشی
هفتاد ودو ستاره دنباله دار را
 
درس حجاب می دهد این آستین شرم
معنا کنید روسری وصله دار را
 
با واژه های «هیزم» و«مسمار» و«شعله ها»
آتش زنید مستمع بی قرار را
 
خانم اگر اشاره به طشت طلا کنید
خون گریه می کنیم خزان تا بهار را
 
چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است
دیدی کنار طشت، بساط قمار را
 
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا!
از دست داده ام به خدا اختیار را
 
این بوی سیب چیست؟ دوباره گرفته ای-
بر روی دست پیرهن شهریار را
 
اکسیر اشک روضه تان مس طلا کند
وقتش رسیده است بسنجی عیار را
 
     *** وحید قاسمی ***
 
اندوه های قلب تو از سرمه رنگ داشت
از زخم ، صبح آینه ات شام زنگ داشت
 
خون بود لخته لخته به چشم تو می نشست
لختی اگر وداع برادر درنگ داشت
 
از روی تل برای پیمبر سخن بگو
این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟
 
دیدی که از دلت عطشِ بوسه می چکد
از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت
 
خطبه شکن شده است کسی که به نیزه ها
آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت
 
 
سر را بزن به چوبه ی محمل که روی نی
پیشانی برادرت ، اندوه سنگ داشت
 
      *** جواد محمد زمانی ***
 
پیراهن تو بوی گل یاس می دهد
بوی علیُّ و مادر احساس می دهد
 
مانده هنوز خون تو بر آن به جا حسین
خونی که بوی روضه ی عبّاس می دهد
 
من تشنه ی وصال تو هستم  نه جام آب
زرگر کجا به جای مس الماس می دهد؟!
 
الماس تکـِّه تکـِّه ی من خاک کربلا
نورت به هر حسینیِّه ای پاس می دهد
 
اجر کسی که گریه به تو کرده را خدا
با دست نیمه جان به دستاس می دهد
 
تنها دعای زینب تو لحظه ایست که
مهدی جواب ضربه ی آن داس می دهد
***حسین ایمانی***
 
امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم
همراه سیِّد الشُّهداء  گریه می کنیم
 
صاحب زمان گرفته عزا گریه می کنیم
از داغ روح صبر و وفا گریه می کنیم
 
مثل تمامیِّ علما  گریه می کنیم
آقا ببین که با رفقا گریه می کنیم
*
امشب به یاد عمِّه ی سادات مضطرم
گریه کن مصیبت و غمهای خواهرم
 
شد کهنه پیرهن همه ی عشق و باورم
مثل غروب غصِّه و غم فکر معجرم
 
راویِّ قصِّه های  غریبیِّ دلبرم
هجران سر آمده به خدا گریه می کنیم
*
در زیر آفتابم و مثل تو تشنه لب
جان دادن شبیه تو شیرینتر از رطب
 
از دوریِّ تو زینب غمدیده کرده تب
یکسال و نیم زندگیِّ بی تو  العجب!!!
 
کردم شکایت از غم هجران تو به رب
با حق به یاد فاصله ها گریه می کنیم
*
یکسال و نیم  درد جدایی کشیده ام
حالا ببین چگونه کنارت رسیده ام
 
هرگز عجیب نیست اگر قدخمیده ام
آخر به روی نیزه  سر یار دیده ام
 
چوبی به لب نشست و لبم را گــَزیده ام
ای زینبی بدان که کجا گریه می کنیم؟!
*
جایی که از حسین بخوانیم کربلاست
مهمان روضه ی غم گودال تو خداست
 
دارم یقین که مادر ارباب پیش ماست
همراه دخترش شده تب دار نینواست
 
شیب الخضیب غصِّه ی زهرا و مرتضاست
آهی کشید مادر و ما گریه می کنیم
*
آهی کشید و زیر لبش گفت  یا حسین
دیدم که می زنی گل من دست وپا حسین
 
دشمن سر تو برده روی نیزه ها حسین
زینب کجا و بزم حرامی کجا؟! حسین
 
چوب است مزد قاریِّ قرآن ما حسین
ما تا ظهور عدل و صفا گریه می کنیم
***حسین ایمانی***
 
یکسال میشود که تو هم پر کشیده‌ای
من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام
 
شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من
می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام
**
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو
مانده به زیر صورت خورشید پیکرم
 
ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو
لب تشنه مانده‌ام به نفسهای آخرم
**
بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت
بی تو پری برای پریدن نمانده بود
 
صحرای داغ ، پای برهنه ، لباس خشک
نایی دگر برای دویدن نمانده بود
**
چندی است رفته قوت دیدن ز دیده‌ام
بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی است
 
دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت
یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی است
**
دل پاره پاره از همه? طعنه‌هایشان
پایم هنوز آبله دار از شتابها
 
جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله
ردی است بر تمام تنم از طنابها
**
پیراهنی که خون تو آغشته اش بود
هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو
 
دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام
سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو
***محسن عرب خالقی***


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 91/3/17:: 11:43 صبح     |     () نظر